یک خاطره، حنیف و آرمان او… به قلم صدیقه خداییصفت #ایران #FreeIran #Iran #HumanRights: روزهای گرم تابستان سال48 بود. من 13ساله بودم و سرخوش از دوران نوجوانی، به آمال و آینده خودم چشم دوخته بودم. مثل هر نوجوان دیگری میخواستم چیزهای خوب زندگی و دور و بر را بشناسم و بالطبع مسیر آیندهام را ترسیم کنم. برادر بزرگم که میفهمیدم مشغول یکسری فعالیتهای غیرمعمول و تقریباً پنهانی است، روزها... bit.ly/…